بی یا

داستان ها، و یادداشت های محمد حسینی

یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۷

نقدی بر رمان «صدایم کن پریسا» لیلا سبحانی

قضاوت کردن درباره‌ی آثار پرفروش، راه رفتن بر لبه‌ی تیغ است. اگر بگوییم این آثار سلیقه مخاطب را مسموم می‌کند، نگاه سطحی را ترویج می‌کند، با ساده‌انگاری و برآوردن آرزوهای قهرمانان ماجرا، مخاطب هم‌ذات پنداشته شده با قهرمانان متن را، به تنبلی ترغیب می‌کند و غیره، بسیاری از مخاطبان ادبیات خاص را که از دریچه‌ی همین آثار لذت مطالعه را دریافته‌اند چه باید گفت؟ چطور می‌توان تأثیر این آثار را در پرورش کتاب‌خوان نادیده انگاشت؟ و آیا در کشوری که میانگین سالانه مطالعه‌اش تقریباً هیچ است، خواندن، هر خواندنی، غنیمت نیست؟ هست؟
قصدم دفاعِ صرف از آثار پرفروش نیست اما به گمانم، هر اثری مشروط به قابل بودن در «نوع» خود، قابل احترام است و اگر نویسنده معیارهای نوعی را که برگزیده است، بشناسد، در ارتقاء آن بکوشد و در این کوشش موفق باشد، وارسته از هر مطلب حاشیه‌ایی منزلتی دارد منحصر به متن.
«صدایم کن پریسا» نوشته‌ی لیلا سبحانی که پیش از نشر آن نیز به عنوان ویراستار، خواننده‌اش بوده‌ام، یکی از تازه‌ترین آثار در این نوع است. کتاب را به تازگی نشر علم منتشر کرده و به دلیل آن‌ها که خواهم گفت سزاوار منزلتی است منحصر به متن.
الگوی عمومی آثار پرمخاطب، ماجرایی عاشقانه است که با مانع روبه‌روست. اختلاف طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی پیش روی عاشق یا معشوق و یا هر دو قد علم می‌کنند، مبارزه برای چیرگی بر مشکلات، ماجراها پدید می‌آورد و...، اما ممکن است زن یا مرد در تشخیص عشق به بیراهه رفته باشند، آن‌گاه عاشق یا معشوقِ راستین (سوپرمرد یا سوپرزن) حی و حاضر است. فردِ به خطا رفته باز می‌گردد و البته تا خطایش بی‌مکافات نباشد، مادر بزرگ یا پدربزرگ یا هر کسی را، نه آن قدر برجسته در متن که مرگش پایان شیرین داستان را تلخ کند، از دست رفته می‌بیند تا عبرتی باشد برای دیگران.
«صدایم کن پریسا» نیز از الگویی چنین سود می‌برد، اما سودای دیگری نیز در سر دارد:
کتاب، نه چون آثار پرمخاطب بر عنصر حادثه استوار است و نه چون آثارِ با مخاطبانِ خاص پرسش‌های بنیادین فلسفی و هستی‌شناسانه طرح می‌کند، بلکه رمانی است که با بهره از تمهیدات خاصِ آثار پرمخاطب زیر و بم‌های یک نسل را تصویر می‌کند:

آرش میان جمعیت با چشم دنبال کسی گشت و رو به نازنین گفت: «نوید نیومده؟»
«بره گم شه، پسره جواد.»
بعد با حرص بندکفش را کشید و گفت: «شیت.»
آرش مثل بچه‌هایی که کار خطا کرده باشند، گفت: «چی شد یهو؟»
نازنین نفس عمیقی کشید و گفت: «دیگه حرفشو نزن، کنتاکتیم.»
نگین کنار خواهرش خم شد، بند کفش را از دستش گرفت، با لبخند به بالا نگاه کرد و گفت: «عوضش امشب یه جنتلمن به همه معرفی می‌کنیم.» (ص 103)

برخورد کتاب با ماجراها هنرمندانه است. سرزنش نمی‌کند و پند نمی‌دهد. هنرمندانه تصویر می‌کند و جامعه و معیارهای واقعی، اما ریاکارانه پنهان‌شده‌اش را به بیانی تلویحی نقد می‌کند. شخصیت‌های متن، برخلاف آثار مشابه، فراانسانی نیستند، همه قوت‌های خود را دارند و با ضعف‌ها و تردیدهای برخاسته از شرایطشان دست به گریبانند.
«تهمینه» که می‌خواهد «پریسا» باشد، دختری است. درس‌خوان، ساده و رمانتیک از خانواده‌ای متوسط و خواهان آن‌چه امروزی‌بودن می‌انگارد. او مثل عموم همسالانش به تنوع و محبت و درکِ توأمان بیش از هر چیز نیاز دارد؛ نیازی که خانواده چند و چونش را نمی‌شناسد، مدرسه به آن بی‌اعتناست و جامعه به آن دامن می‌زند و در عین حال ناکامش می‌گذارد.
تهمینه در پی درخواست هر تغییری مخالفت می‌شنود، چرا که «پسر» نیست:

«آخه مامان جون اون بنده خدا با کدوم دلخوشی این کار رو کنه. اول و آخرش خودمون دو تا هستیم که همین جا برامون خوبه. توهم که امانت مردمی و می‌ری.» (ص 9)

و بدین شکل، تهمینه از پی گریزگاهی به عشق می‌اندیشد:

بله، باید عاشق شوم. به همین سادگی. همه بچه‌های کلاس عاشقند. (ص 5)

وجه تمایز سرنوشت تهمینه (پریسا) و دیگر دختران متن، تنها شانس است. خوشبختی وبدبختی دردست همان «هندوانه سربسته» معروف است. اگر شانس یار تهمینه (پریسا) بود، او نیز چون هنگامه، همکلاسی و محرم رازهایش، رنگ آسایش می‌دید، هرچند هنگامه هم در سپیدی مطلق نیست و زندگی‌اش به‌رغم ظاهر مقبولش با آنچه می‌خواهد فاصله بسیار دارد:

مانتوی کرپ بلند و گشاد و سنگ‌دوزی با کفش پاشنه‌دار و کیف کوچک براق سن هنگامه را بیش‌تر نشان می‌داد. این لباس‌ها در تن هنگامه بهای چه بود؟ (ص 236)

آرش، ضد قهرمان متن است؛ سرابی که از منظر تهمینه شیفته، لایق عشق می‌نماید و چنین نیست، اما کردار او نیز وامدار شرایط است. انسانی است متزلزل، محصول شرایطی متزلزل؛ نمونه‌ای از گروهی که به رغم ظاهر مستقل و آزاد، سرنوشتشان منطبق با الگوی کهنی است که در آن قدرت (جمسی یا مادی) تصمیم گیرنده است:

«آرش خیلی به من وابسته است.»
سیگار روشن کرد. لحظه‌ای نگاهم کرد. سرش را کمی جلو آورد و گفت: «بی‌مشورت من هیچ کاری نمی‌کند.»

ساده‌انگاری است اگر «مشورت» را «اجازه» نخوانیم و اگر پروین جون (مادر آرش) را سوی سراسر سیاه متن بینگاریم، که او نیز در این چرخه ناگریز اسیر است. پروین جون زنی است که می‌خواسته و می‌خواهد در جامعه سرشار تبعیض، حضوری مقتدارنه داشته باشد، جنس دوم نباشد و برای تحقق این خواسته، در محیطی که می‌زیسته، جز شباهت به جنس اول، راهی پیش رو ندیده است:

«می‌خواستم از یک پسر شانزده ساله چیزی کم نداشته باشم و این همان چیزی بود که پدرم نمی‌خواست.» (ص 220)

پروین جون عصیان کرده است، برای رسیدن به خواسته‌اش، ترفندها در کار کرده است و خواسته و ناخواسته به مقتدری دیگر بدل شده است؛ به کسی که جز خواسته‌های خود، برای خواسته‌ای اهمیت قائل نیست.
شرایطی چنین مقتدر گرایانه، سوپرمنی نیز لازم دارد تا به نجات تهمینه دربند بیاید. سوپرمن «صدایم کن پریسا» حمید است؛ اما او سوپرمنی تمام و کمال نیست، که ناقد خود و تمامی سوپرمن‌های تاریخ است:

گفتم: «اشتباه می‌کنید، پشیمون می‌شید. از عهده‌اش برنمی‌آم.»
گفت: «فرصت بده، بهم فرصت بده تا به خودم، به تو، به مادرم ثابت کنم که نمی‌خوام غرور شکسته‌ام رو جبران کنم.» (ص 313)

و اگر حمید دریابد دربند جبران غرور شکسته بوده است، چه؟ و این همان نکته‌ای است که نویسنده می‌توانست بر آن پای بفشارد و شخصیت‌های متن را عمیق‌تر بکاود، اما گویی به نفع پر مخاطب‌تر بودن اثر عقب نشسته است و ضعفی اساسی در اثر خود به جای گذارده است؛ هرچند نشانه‌هایی هست و این دیگر با مخاطب است تا به قضاوتِ سرانجام ماجرا بنشیند، مگر نه که تهمینه در آستانه خوشبختی، دیگر نه تهمینه است و نه پریسا؛ انسانی است که شکستن نه در اتفاقی بیرونی و با مرگ مادر بزرگ یا پدر بزرگ که در درون او روی داده است:

برای خودم حق انتخاب قائل نبودم. باید از پدر، مادر و هنگامه می‌پرسیدم. باید از مادر حمید می‌پرسیدم. (ص 313)

«صدایم کن پریسا» با کلبد شکافی چرایی رفتارهای همه کسان ماجراهایش، کم و بیش لایه زیرین را به جهان آثار پرمخاطب هدیه کرده است و به این مهم با بهره از عناصری دست یافته که عموماً به جهان این آثار راه ندارند؛ عناصری چون: نثر با هویت، طنز تلخ، تکنیک‌های سزاوار متن، شخصیت‌پردازی ملموس، تیپ‌سازی موفق و گفتگونویسی شایسته.
رمان، داستان تلاش برای گریز از چرخه اقتدار کهن است. تلاشی که فرجام یا نافرجامی‌اش را هر مخاطب در پی خواندن متن به قضاوت خواهد نشست:

«..... می‌فهمی، باید بجنگی. با کی؟ پدر، مادر خودت.... » (ص 65)


برچسب‌ها:

جنگ | محمد حسینی

1
هزار و چند سال پیش، ابوالقاسم فردوسی پس از چهارده سال نخستین تدوین شاهنامه را به پایان برد. این همان شاهنامه‌ای است که شاعر قصد می‌کند آن را به شاه سامانی هدیه کند و زن و فرزند و خود را از فقری برهاند که محصول سال‌ها سرودن شاهنامه است.
شاعر با شاهنامه به بخارا می‌رود، اما دولت سامانی گرفتار آشوب‌هاست. بین سرداران سامانی اختلاف افتاده است و آل بویه و آل زیار نیز به جمع دشمنان سلسله سامانی افزوده شده‌اند. و بدیهی است که در چنین اوضاعی کسی خریدار سخن فرزانه طوس نیست.
زمانه سراسر پر از جنگ بود به جویندگان بر، جهان تنگ بود
به این‌گونه یک چند بگذاشتم سخن را نهفته همی بگذاشتم

شاعر به خانه باز می‌گردد و شانزده سال دیگر از عمر را صرف شاهنامه می‌کند، و شگفتا که باز اوضاع آشوب است و این‌بار سلطان محمود قدر نمی‌داند که:
رباید همی این از آن آن ازین ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
و به این شکل اوضاع آشفته باز اجازه نمی‌دهد شاهنامه شاعر را از فقر برهاند؛ شاهنامه که مملو از چکاچاک شمشیر است.

2
ادبیات آلمان از گوته تا کافکا کم و بیش جایگاهی ستودنی در جهان داشته است. جنگ نه‌فقط سرزمین که ادبیات آلمان را نیز ویران می‌کند. حکومت هیتلری در تولید ادبیات ناسیونالیستی ناتوان می‌ماند، اما به کامل‌ترین نحوی از عهده نابود کردن ادبیات فاخر آلمان بر می‌آید. آتش‌زدن رمان‌های نامطلوب قلمداد شده و کشتار و کنترل فرهنگ‌سازان از جمله ابزارهای حکومت نازی برای رسیدن به این مطلوب سخیف است.
اما حکومت هیتلر برقرار نمی‌ماند. چون سیل ویرانگر می‌گذرد و چون گذشت باید ویرانه‌ها را ساخت.
"قطار سر وقت رسید" نوشته هانریش بل نخستین رمان ادبیات آلمان پس از جنگ جهانی دوم است. بل جوان که به ناگریز جنگ و اسارت را در کوله‌بار دارد، بر ویرانه‌های ادبیات آلمان رمان می‌سازد که مصالحش جنگ است و گلوله؛ درست مثل دیگر هم‌وطنش اریش ماریا مارک که بر ویرانه‌های به جا مانده از حکومت قیصری و جنگ اول جهانی "در جبهه‌ی غرب خبری نیست" را افراشته بود.

3
جنگ اساساً اتفاق نا مطلوبی است. نمی‌توان از جنگ گفت و بر ذمش چیزی نگفت. مرگ، ویرانی و سخت‌روزی محصول مستقیم جنگ است. زخم‌های جنگ از جاویدترین زخم‌هاست. می‌ماند و اندوه و افسوس می‌پراکند. و همین است که در همه‌جای جهان کشته‌شدگان و زخم‌خوردگان در راه میهن و ملت و مرام محترم و حتی مقدس‌اند، از یاد نمی‌روند، ستوده می‌شوند، و باید برای التیام زخم‌های‌شان اگرچه التیام‌ناپذیر و اگرچه بی‌نیاز از التیام‌های حقیر، کوشید که جهان بی‌رشادت و مملو از زبونی سخت نازیباست.

4
جنگ اساساً اتفاقی نا مطلوب است. رشیدترین فرزندان انسان را زخم می‌زند و چون فرود آید همه جامه را درگیر می‌کند. ویران‌گری جنگ به صحنه نبرد رویاروی محدود نمی‌شود؛ به خانه‌ها و پل‌ها و تاسیسات و راه‌ها محدود نمی‌شود، به کشته‌شدگان و مجروحان محدود نمی‌شود که به ذره‌ذره جسم و جان همگان به وسع دراز دستی خود چنگ می‌کشد. فرهنگ و خرد جمعی را متاثر می‌کند. امیال و آرزوهای عمومی را به راه دیگر می‌برد.
اتحاد و مقاومت می‌تواند نخستین واکنش در برابر جنگ باشد، اما واکنش همیشه برقرار هم می‌تواند نباشد. رشادتی فروتنانه، ستوده‌ترین رفتار در نبرد است، اما هراسیدن، شانه خالی‌کردن، از خشونت بیزار شدن، به خشونت پناه بردن، تسلیم شدن، انزوا گزیدن، چاره‌ای جز جنگ جستن و... بعید و انکار شدنی نیست.

5
جنگ اساساً اتفاقی نامطلوب است. در بسیاری از کشورهای جهان، سال‌هاست که "وزارت جنگ" به "وزارت دفاع" تغییر نام داده است تا جنگ‌طلبی و جنگ‌افروزی بعید و بعیدتر شود تا وزارت‌خانه‌ای نام نامطلوب جنگ بر خود نداشته باشد. "ادبیات جنگ" نیز چنین است؛ در بسیاری از جهان "ادبیات ضد جنگ" نام گرفته است و در کشور ما چنان که از جشنواره‌ها پیداست از نخستین روزهای پس از شهریور 59 سه‌بار نام دیگر کرده است: از ادبیات جنگ به ادبیات دفاع مقدس و از ادبیات دفاع مقدس به ادبیات مقاومت و پایداری. نوشتن از جنگ می‌تواند اهداف مختلفی داشته باشد: بازنمایی رشادت‌ها برای ستایش و الگوسازی آن‌ها که قهرمانانه جنگیده‌اند، سرزنش آن‌ها که شانه خالی کرده‌اند، بالا بردن توان روحی- نظامی برای نبردی دیگر؛ بازنمایی فجایع جنگ برای پیش‌گیری از جنگی دیگر و... .

6
جنگ همه را درگیر می‌کند و نویسنده از همه است؛ زبان گویای خود و زمانه‌ی خود است. جنگ با فراز و فرودهایش، و اشخاص با رشادت‌ها و دیگر واکنش‌های‌شان پدید آمدن عظیم‌ترین آثار را ممکن می‌کنند. چنان‌که فرزانه طوس عظیم‌ترین حماسه‌ها را به رغم رنج دیدنش از جنگ، از جنگ می‌سازد و چنان که دیگران به قدر توان خود چنین کرده‌اند. دایره درگیری با جنگ وسیع است و لاجرم نوشتن از جنگ نمی‌تواند محدود به درگیری‌ای خاص باشد. ادبیات در تصویر تجربیات گوناگون پدید می‌آید و اگر جز این باشد تا سطح مقالاتی با رنگ و روی شعر و داستان تقلیل می‌یابد.

7
تو بگو...

منتشر شده در فیروزه

برچسب‌ها: