از محمد حسینی
برجكوه را يكي دو سال پيش در غروب يك روز عاشورا براي اولين بار ديدم و شنيدم كه بلندترين روستاي منطقه ي الموت است و اين شايد كمي از كوتاهي من بكاهد. ترتيب شناسنامه ي قلابي را بايد آشنايي از اهالي قزوين و لابد آشنا با اداره ي ثبت داده باشد. قزوين شهر مادري من است و تا اطلاع ثانوي در تقسيمات كشوري استان پدري ام هم محسوب مي شود
تا هشت سالگي را در كوچه هاي نازي آباد تهران ‘ در محله ي بابا طاهر عريان به بازيگوشي گذرانده ام . در همان محله يك سال به مدرسه رفته ام و شايد به لج نيتي كه شناسنامه ام را تغيير داده بود ‘ حتي يك كلمه نياموختم . از هشت سالگي تا بيست و شش سالگي همراه با كوچ خانوادگي در شهر اجدادي ام‘ قزوين بوده ام. همان جا كار كرده ام‘ كتاب خوانده ام‘ در جمع هاي ادبي شركت كرده ام‘ نويسندگي را مشق كرده ام و تك و تنها به تهران باز گشته ام
روايت باقي ماجرا آسان است:كار و كار و كار
درس داده ام‘روزي يازده ساعت ويرايش كرده ام. و نوشته ام
آثار منتشر شده
ده داستان نویس / در نقد آثار نویسندگانی چون هوشنگ گلشیری، احمد محمود، شهریار مندنی پور، محمدرضا صفدری/ نشر دلوار
یکی از همین روزها ماریا / مجموعه داستان / نشر ققنوس
آثار زیر چاپ
" تنها برای روجا" رمانی است که به وقایع امروز جامعه ایران می پردازد و شرایط سیاسی روز را در بستر دانشجویی به تصویرکشیده است
این رمان ، داستان یک دختردانشجوی شیرازی است که در دانشگاه تهران با یک گروه فعال سیاسی آشنا می شود و یکی ازافراد این گروه که مورد توجه روجاست ، بازداشت شده و بعد از آزادی ازتحصیل انصراف می دهد و درهمین حین ، درجریان انتخابات ریاست جمهوری قرار می گیرد و
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home