بی یا

داستان ها، و یادداشت های محمد حسینی

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

سوبسید و مارکز

من البته نه اقتصاددانم و نه جامعه‌شناس، اما مي‌دانم كه اختصاص سوبسيد، كه به گمانم به غلط «يارانه» معادل‌سازي شده است، به هيچ‌وجه به مثابه دور ريختن سرمايه يا ترويج تن‌پروري نيست. سوبسيد ابزاري است براي مديريت جامعه در ترويج انجام برخي كارها و دور كردن از كارهايي ديگر و در اين البته كه سودهاست.

به پودر رختشويي كه سوبسيد اختصاص يابد، لباس‌ها تميز و تميزتر مي‌شوند. صابون و آب كه ارزان باشد، مردم بيشتر سر و تن مي‌شويند و اينها يعني كاسته شدن از هزينه درمان؛ هزينه‌اي كه هم بر دوش مردم است و هم بنا به قاعده بايد دولت به دوشش بكشد.
يارانه كتاب و ورزش، سلامت را در جامعه ترويج مي‌كند و از بزهكاري مي‌كاهد و اين همه يعني كاسته شدن از هزينه‌هاي گزاف ندامتگاه جنايتكار ساختن و جاني نادم پروراندن. انرژي‌اي كه ارزان باشد، از قيمت تمام شده توليد كاسته خواهد شد و ضمن توليد كار، رفاه عمومي خواهد شد و غيره و غيره.
حال آنكه پرداخت مستقيم پول، يعني صرف‌نظر كردن دولت از اين ابزار مديريتي. مثل همان سرپرست‌هاي خانواده‌هايي كه فقط پول به فرزند مي‌دهند و وظيفه از سر باز مي‌كنند و البته كه بسيار فرزندشان را كنار جوي آب مي‌يابند.
و ديگر اينكه سرانجام مجوز كتاب «يادداشت‌هاي پنج ساله» نوشته گابريل گارسيا ماركز با ترجمه بهمن فرزانه صادر شد.
ماركز در اين كتاب از خاستگاه داستان‌هايش مي‌گويد كه جايي به‌جز جامعه‌اش نيست. رويدادهاي سرزمين و جهان را با قلمي كه نمي‌لرزد مي‌نويسد و بي‌واهمه تحليل مي‌كند.
«شبح جايزه نوبل»، «كريمس‌هاي شوم»، «بيماري‌ سياسي محمدرضا پهلوي»، «علاج ترس از پرواز»، «ماريا محبوبه من»، «همينگوي خصوصي من»، «مشكلات يك نويسنده جوان» و «سعادت اينكه نبايد صف بايستي» ازجمله يادداشت‌هاي ماركز در اين كتاب است؛ كتابي كه كاش بيشترين سوبسيدها به آن اختصاص مي‌يافت تا بيشتر و بيشتر خوانده شود و فراموش نشود كه چشم‌ها مي‌بينند و صاحبانشان حافظه دارند و مهم‌تر از همه نويسندگان با قلمي كه نمي‌لرزد ثبت خواهند كرد.

فرهیختگان اول مهر 1389