بی یا

داستان ها، و یادداشت های محمد حسینی

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

نقد حسن محمودی بر ریخت شناسی قصه های قرآن

hassan mahmoodiريخت شناسي قصه هاي قرآن نوشته محمد حسيني تلاشي براي خوانش دوازده قصه قرآني است. تلاشي كه نويسنده قصد انجام آن را دارد، امري ضروري است كه كمتر به آن توجه شده است. اين توجه از اين جهت كه از منظر نقد جديد و زاويه اي نو است از اهميت بيشتري برخوردار مي شود. كتاب «ريخت شناسي قصه هاي قرآن» از چند نظر داراي اهميت است. در وهله نخست نگاه ريخت شناسانه به قصه هاي قرآن در اين كتاب از اهميت خاصي برخوردار است. بيشتر متون نوشته شده در باب قصه هاي قرآن، قبل از هرچيز تلاش براي تفسير اين قصه ها بوده است. ريخت شناسي قصه هاي قرآن بابي را براي پرداختن به ادبيات داستاني متاثر از اين دست قصه ها مي گشايد. بررسي ريخت شناسانه قصه هاي ديني در ادبيات غرب امري متداول و رايج است. اين بررسي از آن جهت رواج دارد كه بخش مهمي از ادبيات جهان تحت تاثير و با توجه به بن مايه هاي نهفته در اين آثار پديد آمده است
قصه هاي ديني در ادبيات جهان تاثير بسزايي گذاشته اند. در نقد اين ادبيات نيز توجه خاصي به اين رويكرد شده است. در دنياي امروز نيز كه خلاء دين و مذهب در زندگي بشر به چشم مي خورد، جاي آن در ادبيات پررنگ تر شده است. هرچه دين و مذهب از امور روزمره انسان ها رنگ مي بازد در ذهن و روياهاي آنان نقش پررنگ تري به خود مي گيرد. از اين منظر است كه بن مايه هاي قصه هاي ديني و اسطوره اي در ادبيات جهان يكي از مهم ترين دغدغه ها است.
رويكرد به قصه هاي ديني در ادبيات ايران را بايد در قبل و بعد از دوره مشروطه و ادبيات قبل و بعد آن بررسي كرد. از آنجا كه ادبيات قبل از مشروطه ادبياتي ديواني و وابسته به دربار است، و دين و مذهب يكي از مهم ترين ابزار حاكمان بوده است، در ادبيات قبل از مشروطه ادبيات قبل از هرچيز ديگري به شدت وابسته و برآمده از قصه هاي ديني است. در آنجايي كه ادبيات برآمده از حكم حاكمان است به شدت لايه هاي بيروني آن رنگ و لعاب ديني دارد. در شاخه اي ديگر از ادبيات كه از دربار فاصله دارد و برآمده از باور هاي مذهبي است، در لايه هاي زيرين آن شاهد تجلي باورهاي مردمي هستيم كه مذهب از مهم ترين اركان زندگي آنان است. اين تجلي و تاثير در ديگر هنرها نيز از شدت و حدت بيشتري برخوردار است. از آنجا كه هنرها اغلب وابسته به دربار هستند و حامي آنان نيز دربار است، در شكل ظاهري شان نمود بيشتري مي يابد. خطاطي، نقاشي و هنرهاي ظريفه ديگر از اين دست است. در جايي كه ادبيات از دربار فاصله مي گيرد، مذهب در شكل غيررسمي اش در لايه هاي عميق تري نمود مي يابد. اين نمود قبل از هر چيز در ذات آن خانه مي كند. ادبياتي كه به طور شفاهي شكل مي گيرد و رواج مي يابد نيز در درون قصه هاي ماجراجويانه و سرگرم كننده نمود ديگري دارد. در اين ادبيات، مذهب در لايه باور و كردار شخصيت ها نمود مي يابد. اغلب اين شخصيت ها داراي باورهاي مذهبي هستند و اين باورهاي مذهبي در بافت حكايت ها و ماجراها بروز پيدا مي كند. دوره بعد از مشروطه به همان گونه كه در تمامي امور انسان ايراني تغيير ايجاد مي شود، در هنر و ادبيات نيز تاثيرات محسوس است. ادبيات بعد از مشروطه در دو شاخه سنتي و نو از معيارهاي ادبيات ديواني و درباري گذشته فاصله مي گيرد. با وجود رسانه هاي مختلف، ادبيات كم كم از شكل رسانه اي و ديواني اش خارج مي شود و به عنوان شاخه اي سرگرم كننده در مي آيد
ادبيات نو به تدريج به ذات و هويت خود نزديك مي شود و كاركردهاي ديگرش را به رسانه ها وامي گذارد. در بخش ادبيات داستاني، ديگر نويسنده تعهد و چشمداشتي به حكومت ندارد. در اين جاست كه داستان به مسير ديگري پيش مي رود. بخشي از نويسنده ها در انتقاد از دين و باورهاي مذهبي داستان هايي در ضد و انتقاد از دين و باورهاي مذهبي مي نويسند. در اين ميان نويسندگاني چون محمد علي جمالزاده، صادق هدايت، صادق چوبك، ابراهيم گلستان، جلال آل احمد به شدت در آثارشان به دين و باورهاي مذهبي توجه دارند. در آثار اين دسته از نويسندگان، يكي از مهم ترين بن مايه هاي به كار رفته، بن مايه هاي مذهبي است. برخي از اين نويسندگان در ستيز با باورهاي ديني مي نويسند و برخي به مانند جلال آل احمد، داستان هايش را با تاييد اين باورها مي نويسد. در اين ميان نويسندگاني نيز هستند كه جداي از اين دو دسته شخصيت هايي را مي آفرينند كه باورهاي ديني در زندگي روزمره شان حضور دارد و نويسنده اين باورها را بي طرفانه منعكس مي كند. عده اي ديگر از نويسندگان نيز براي پرهيز از دغدغه هاي انسان ايراني در پيرامون باورهاي ديني و مذهبي با تاثير از ادبيات غرب، به قصه هاي تورات روي مي آورند كه از اين نمونه مي توان به«يكليا و تنهايي او» اشاره كرد
رويكرد اسطوره اي به قصه هاي ديني و مذهبي در ادبيات داستاني ايراني معاصر از جايگاه خاصي برخوردار است. برخي از مهم ترين داستان هاي نو فارسي، بن مايه هايي ديني را دستمايه نوشتن قرار داده اند. در اين ميان مي توان به «يكليا و تنهايي او» تقي مدرسي، «شب هول» هرمز شهدادي، «ملكوت» بهرام صادقي، «سمفوني مردگان» عباس معروفي، «طوبي و معناي شب» شهرنوش پارسي پور، «سووشون» سيمين دانشور،«آينه هاي در دار» هوشنگ گلشيري، «اتفاق آن طور كه نوشته مي شود مي افتد» ايرج رحماني، «چاه هاي بابل» رضا قاسمي، «اسفار كاتبان» ابوتراب خسروي و برخي از داستان كوتاه علي موذني و... اشاره كرد. در دوره بعد از انقلاب پنجاه و هفت ايران با روي كار آمدن حكومت ديني، رويكرد به قصه هاي ديني و باورهاي مذهبي از جهات مختلفي قابل بررسي است. اين رويكرد در ميان نويسندگاني كه از طرف يك حكومت ديني طرد شده اند، در آثارشان گرايش به نگاه اسطوره اي و نمادين به قصه هاي ديني ديده مي شود. از آنجا كه اين دسته از نويسندگان آزادي آنچناني براي بازتاب واقع گرايانه باورهاي مذهبي شخصيت هايشان ندارند، در اغلب آثار آنان شاهد شخصيت هايي خواهيم بود كه خالي از باورهاي خود شده اند. در واقع اين دسته از نويسندگان با احتياط مجبور شده اند تا از نشان دادن واقع گرايانه باورهاي مذهبي شخصيت ها كه در اغلب موارد جنبه هاي خرافي به خود مي گيرد، دوري كنند
نويسنده هاي منسوب به حكومت كه آبشخور آنان رويكرد حكومت به رويدادهاست، نگاهي كه به قصه هاي ديني دارند، قبل از هرچيز در حد بازنويسي و رونويسي در آثارشان تجلي مي يابد. در اين يكي دو دهه بعد از انقلاب حجم زيادي از اين دست آثار به وجود مي آيد. در ميان اين دسته از نويسندگان، كساني هم هستند كه گاه از حد بازنويسي و رونويسي فراتر رفته اند و آثار خلاقانه اي نوشته اند. با اين حال نمي توان گفت كه شاهد ادبياتي خلاق در زمينه داستان هاي متاثر از رويدادها و قصه هاي ديني باشيم.
در اين ميان نويسندگان ديگري نيز هستند كه دغدغه كشف شگردها و تمهيدات قصه هاي ديني را دارند. هوشنگ گلشيري را از اين دسته مي توان مثال زد. گلشيري كه علاقه زيادي به بازخواني شگرد ها و تمهيدات قصه هاي كهن دارد، از قصه هاي ديني نيز غافل نمي ماند و علاوه بر تلاش هايي كه در نوشتن يكي دو اثر در اين ارتباط دارد، مقالاتي نيز در اين ارتباط مي نويسد. از اتفاق كتاب «ريخت شناسي قصه هاي قرآن» قبل از هر چيز بنا بر الگويي كه گلشيري براي تحليل و ريخت شناسي قصه هاي ديني مي دهد، شكل يافته است. نويسنده در مقدمه كتابش نيز به اين نكته اشاره دارد. در واقع نويسنده اذهان دارد كه جرقه نوشتن اين كتاب بر اساس ايده اي است كه جرقه آن ملهم از سخنان گلشيري در يك جلسه است. «ريخت شناسي قصه هاي قرآن» تلاشي براي فرم شناسي قصه هاي قرآني به جهت شكل و مضمون است. نويسنده در ابتدا براي آشنايي مخاطب خود با ساختار يك قصه سليس و روان حكايت صياد را از قصه هاي هزار و يك شب نقل مي كند و در ادامه به ريخت شناسي و تحليل آن مي پردازد تا الگوي كار خود را بر اساس يك نمونه توضيح بدهد و ذهن خواننده اش را با آن چه در ادامه مي خواهد بر آن انگشت بگذارد آشنا سازد. تلاش محمد حسيني گامي براي پژوهش هاي بعدي در اين زمينه است. در انجام كاري كه قبل از اين نمونه آنچناني ندارد، اين تلاش درخور تامل و توجه است. از ديگر امتيازهاي كار نويسنده، استخراج آيات مربوط به هر قصه در كنار هم است. اين تلاش، كار قصه نويس و پژوهش گر را آسان تر مي كند. حسيني در بخشي ديگر از كتاب مي كوشد تا هر قصه را به لحاظ شكل و مضمون بررسي و تحليل كند. اين بررسي و تحليل به هر ميزان كه باشد، تلاشي ارزنده و درخور است كه جايش در نقد و نظر ما خالي است. بايد زمينه تلاش هايي از اين دست را از سوي مركزهايي كه متولي امر پژوهش هستند فراهم آورد تا در آينده بتوان شاهد خلق آثاري خلاقانه و موفق در كار نويسندگان بود
به نقل از آدم و حوا