بی یا

داستان ها، و یادداشت های محمد حسینی

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

نقد بلقیس سلیمانی بر مجموعه یکی از همین روزها ماریا

بلقیس سلیمانیرولان بارت در جایی گفته است ، آن من ( خواننده) که با متن روبرو می شود ، خود مجموعه ای است از متون دیگر... هر متن بر اساس متونی که بیشتر خوانده ایم معنا میابد
اگر عنوان داستانی باشد « بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار» شما به عنوان خواننده ای که کم و بیش با ادبیات داستانی ایران زمین آشنا هستید، شیوه و سبک و یا دست کم نثر کدام نویسنده را به خاطر می آورید، شما را نمی دانم اما من پر تاب می شوم به عالم نویسندگی گلشیری
حالا اگر متن داستان هم درباره زندگی یک شازده تنها و زنی باشد که بی شباهت به فخری نیست و دکتر که با گزارشش درباره مرگ این و آن شما را به یاد « مراد» شازده احتجاب می اندازد، آن وقت است که این متن جدید را به تعبیر ژولیا کریستوا با یاری گرفتن از تکیه متون همسان فهم و درک می کنید
این داستان اولین داستان از مجموعه « یکی از همین روزها ماریا» نوشته نویسنده خوش ذوق محمد حسینی است. ذکر این مطلب به معنای نادیده گرفتن تلاش نویسنده یا نگاه تازه او به یک موضوع کهنه نیست، موضوع این است که من خواننده و اوی نویسنده در چارچوب سنت داستان نویسی و فرهنگ همگانی می اندیشیم ، می نویسیم و درک می کنیم . البته ذکر این نکته ضروری است که آثار برخی از نویسند گان با سبک بعضی از مؤ لفان تبدیل به پارا دایم های مسلط یک دوره می شوند. به نظرم در تاریخ ادبیات داستانی این صد ساله بوف کور هدایت و شازده احتجاب گلشیری این ظرفیت و توانایی را داشته اند که خلقی را از پی خود بکشند و مرجعی باشند برای فهم بسیاری از متون پسینی
این سخن در دیگر قلمروهای فرهنگ هم کم و بیش صادق است. برای مثال بزرگی گفته است، بعد از افلاطون هرچه فلاسفه گفته اند و نوشته اند، تنها حاشیه ای است بر آنچه افلاطون گفته است. محمد حسینی در مجموعه یاد شده ، ما را با رویدادهایی روبرو می کند که در عین رابطه ای که با متون دیگر دارند- و این امر اجتناب نا پذیر است- تازه و جذاب اند. در داستان« بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار» تنهایی و همگی موقعیت عصمت و جوان راوی ما را به تفکر می خواند. در عین حال به کار گرفتن عنصر مهم تعلیق در داستان سبب نشده است، خواننده با یک متن پر جاذبه رو به رو شود از خواندن آن لذت ببرد. اگر چه شازده این داستان همان تبخیر کهن، سکوت مرموز و اقتدار زایل شده شازده احتجاب را با خود دارد اما دلبستگی های فردی خود را نیز دارد
داستان « کلمه فسخ نمی شود طوبا» یکی از بهترین داستانهای این مجموعه است. همه ما فیلم « دیگران » را دیده ایم و یا تعریف آن این را شنیده ایم. زیبایی این فیلم در وارونه کردن شیوه روایتی بود که ذهن ما مخصوصا ذهم بصری ما به آن عادت کرده بود. در این فیلم این ارواح هستند که موجودیت اصیل و یکه ای دارند و این زنده ها هستند که « دیگری» هستن
در داستان مذکور راوی روحی است که از زوایای دید او با آن « دیگران» یعنی پدر و مادرش وقایع زندگی آنها آشنا می شویم. البته ما قبل از فیلم دیگران که به نظرم باید آن را یک پیش متن دانست این نوع روایت را در اثری از خوان رولفو نیز دیده ایم، اما مسئله این است که این متن فراتر از زاویه دید از جهت معنایی نیز ادامه برخی معناهای کهن است همه ما از عبارت قر آنی « کن فیکون» در موارد متعدد استفاده می کنیم ، به زبان ساده معنای عبارت این است:«گفت باش، پس شد.» نویسنده از این معنا این گونه استفاده می کند: بگو: « هستی . هست . هستم . همین جا یله در هوا . راهش این است. بخوان که هستم . کلمه فسخ نمی شود ملوبا، اینجا یاد گرفته ام دانستن این را می آیم. می آیم. راهش این است؛ « باید نوشته شود که هستم باید خوانده شود که هستم . باید دانسته شود که هستم» بگذریم از اینکه این عبارت مسیحی نیز تکیه کلام همه ما هست که: در آغاز کلمه و کلمه خدا بود
در داستان یاد شده نویسنده با جمله های بریده بریده و گاه شاعرانه ، روایتی مناسب با موضوع و موقعیت راوی ساخته است. اگر چه نثر بسیار تمیز، روان و در عین حال دقیق نویسنده در کل اثر است که خواننده را به تحسین وا می دارد و همین جاست که باید به نویسنده گفت: خسته نباشید. به نظرم مضمون این داستان و بیشتر داستانهای کتاب، تنهایی آدم ها و مشکل ایجاد ارتباط است. برای مثال این مضمون در داستان « کمی اون طرف تر از ورودی هال» نیز به نحو زیبایی پرداخته شده است. اما بر گردیم به همان رابطه بینا متنی که به نظرم برای فهم این اثر کار آمد است
داستان های « محمد علی» ، « از کنار کوه قفقاز» و « مازیار» نیز هر یک به زمینه و متونی وابسته اند که در وهله اول ممکن است به نظر مناقشه آمیز باشد. یاد مان باشد متن تنها متن مکتوب نیست- مثلا داستان « علی عمو» با فیلم های لوطی منشانه و یا رمان هایی که در این باب نوشته شده رابطه بینا منشی دارد و یا داستان« از کنار کوه قفقفاز» به اساطیر یونان وابسته است و « ماریا» به بوف کور هدایت وابستگی معنایی دارد
شایان ذکر است که نحوه ورود هر خواننده ای برای فهم جهان یک داستان با خواننده دیگری متفاوت است، این نحوه ورود برای من کارایی داشت. ممکن است دیگران باشند که از دروازه دیگری وارد بشوند و فهم دیگری ارائه کنند. به هر روی داستان های حسینی بر یک بستر آشنا شکل می گیرند. اگر چه ایجاز حیرت آور زبان پاکیزه، نحوه روایت متناسب ، جهانی می سازد که خصایص حسینی است به عبارتی مصطلح امضای او را می توان پای هر داستانی از این مجموعه دید. حسینی ظریفت ها و امکان داستان کوتاه را به خوبی می شناسد و از آن مهمتر او می داند چگونه از زبان بهره ببرد و از این دو مهمتر او می داند چگونه به موضوعی کهنه
نگاهی تازه داشته باشد
به نقل از اینجا